سلام آقاجان… خوبید… سر دماغید..ما رو نمی بینید اوضاع رو به راهه… جونم واستون بگه یکی از رفقا واسه ما داستان سفر دریایی ، ریلی زمینی به تهران و مشکلات آن را تعریف کرد که بد ندیدم واستون بازگو کنم…بلکه به تریج قبای یکی بر بخوره و کمی از این مشکلات را حل بکند…
این دوست نازنین ما می گفت: با توجه به ترس از کیفیت هواپیماها، در ده سال اخیر فقط یکبار سوار هواپیما شدم و جدیدا هم قیمتهای فوق العاده بالای بلیط که البته بخشی از آن حتما بدلیل هواپیماهای خیلی نو و به روز خطوط هوایی هست، باعث شده هر زمان چه مسافرت تفریحی می خواهم بروم و یا کار اداری دارم بصورت دریایی از کیش تا چارک بروم که خودش مثل ۷ خوان رستم می ماند. اولین خان قبل از شروع سفر، پیداکردن بلیط قطار هست که شکر خدا همیشه تا یکماه دیگر بلیط پیدا نمیشود و دومین خوان اینکه معمولا بلیط فروشی اینترنتی برای شناورهای دریایی نیست و باید حضوری بروی بندرگاه و سومین خوان، عزیمت از کیش تا چارک با شناور دریایی است که که خدا رو شاهد میگیرم در این سری آخر، ۲ ساعت کامل از درین کولر آب میریخت رو سرم و تا بلند میشدم بروم حداقل روی عرشه، آقایی مانع میشد که توضیحاتش بماند برای بعد و خوان بعدی رفتن از اونجا با تاکسی به بندرعباس است که حتما باید منتظر بمانی، ظرفیت پر شود و راه بیفتند.
و خاطره ای کوچک از سفر قبلی که داشتم براتون نقل می کنم. یکساعت منتظر موندیم تا یک مسافر بیاد ظرفیت تاکسی تکمیل شود. پیرمردی همان لحظه اول اومد و ظرفیت تکمیل شد ولی بدلیل داشتن یک گونی که براحتی در صندوق عقب جا میشد، راننده کرایه بیشتری طلب میکرد، بنده چند بار به راننده متذکر شدم، من که ساک ندارم. گذشت کن، فکر کن این ظرفیت قابل استفاده دونفر هست ولی زیر بار نرفت و بعد از نیم ساعت، یک مسافر دیگر هم با یکی از آشنایانش رهسپار بندر شد و ما هم ایستادیم تا کشتی بعدی بیاد و بعد یکساعت مسافرین جدید اومدن و یک خانم و آقا جوان با هم اومدند و راننده ساک دستی من را از داخل ماشین داد دستم و گفت: شما با آن ماشین برو، یکنفر مسافر میخواد. تا من هم ظرفیتم با این زوج تکمیل بشه و راه بیفتم. بنده به مانند یک بچه بدلیل لحن صادقانه و قاطع راننده پذیرفتم و رفتم سمت خودرو تاکسی که ایشان اشاره کرده بود و دیدم هیچکسی داخلش نیست و بعداً متوجه شدم که این خودرو مشکل موتوری دارد و چند مدتی هست اینجا متوقف هست .. البته دوستانی که ازاین تاکسیها استفاده میکنند میدانند که بمحض آمدن شناور دریایی در ۲ دقیقه تاکسی ها راه میافتند. من شبیه احمق ها هاج و واج مونده بودم چه کنم، چون این آخرین کشتی بود و الباقی جریان رو خودتان حدس میزنید .. بگذریم…
شکر خدا این بار با خانمم همراهم بود، به سرعت دویدیم و سوار اولین تاکسی شدیم و البته سناریویی این بار هم پیش آمد که واقعا وقت زیادی میگیره ولی ختم بخیر شد، چون با پرداخت کرایه یکنفر اضافی از جیب مبارک حل شد و ما رسیدیم بندرعباس. حرکت قطار فردا ساعت ۱۲ بود و ما یکروز زودتر رفتیم تا از قطار جا نمانیم .. حتما مستحضرید که امکان رسیدن در روز حرکت قطار حتی با بیدار شدن در ساعت ۵ صبح هم دارای اما و اگرهایی هست من جمله آب و هوا، طول موج ، سالم بودن شناور دریایی، اعتقاد داشتن ناخدا به سرعت متوسط حداقل ۱۰ کیلومتر در ساعت به بالا که با احتساب فاصله ۳۲ کیلومتری باید ۳ ساعته به چارک برسند که بعضاً با سرعت ۱۳ کیلومتر بر ساعت حدود ۲ ساعت تا دو ساعت و نیم مسیر را طی میکنند که با جدا شدن از اسکله و پهلو گرفتن فرض کنید همان دو ساعت و نیم و اگر ۸ صبح هم حرکت کند ساعت ده و نیم با فرض محال همان لحظه هم سوار تاکسی بشوید و راننده راه بیافتد با ۳ ساعت زمان تا رسیدن به بندرعباس عملا امکان رسیدن به قطار ندارید و مجبورید روز قبلش خودتان را به بندرعباس برسانید.
و تازه با خوان پنجم که همانا یافتن هتل در رطوبت ۸۰ درصدی بندرعباس است مواجه می شوید که ما قبل از رسیدن و حرکت این کارو کرده بودیم و مستقیم رفتیم هتل و صبح رفتیم راه آهن و رسیدیم تهران…
سرتان را درد نیاورم، در تهران با خانمم مشورت کردیم و بنا شد با توجه به بودجه یک ماشین ایرانی بخریم و برگشتنی با کلی ذوق و شوق قرار گذاشتیم یک مقدار میوه و مایحتاج هم بخریم. خلاصه خوان ششم شروع شد، محاسبه زمان سفر و با توجه به تجربه ای که حداقل و در بدون اغراق پنجاه بار تردد رفت و برگشتی که داشتم، صبح اول وقت ساعت ۵ زدیم به جاده، ساعت ۱۲ ظهر دریچه کولر خراب شد و در اردستان و مردم فوق العاده دوست داشتنیش و مکانیک فوق العاده ماهر ظرف یکساعت کارمان راه افتاد. ساعت ۳ رسییدم یزد و ناهار خوردیم .. ماشین ایرانی خریدیم کیلس فول آپشن، جونم براتون بگه بعد از ناهار روشن نشد که نشد بعد از نیم ساعت یک باطریساز در یزد نمیدونم چطوری زد تو سرش تا روشن شد، تشکر کردیم راه افتادیم. پانصد متر نرفته بودیم دیدم ضبط ماشین کار نمیکنه، برگشتیم پیش باطریساز شکر خدا فیوزش بود درست شد و رفتیم تا شهرک ابوالفضل مهریز، آنجا ملندیم وبعد یکساعت راه افتادیم تا سیرجان. البته هر یکساعت دو ساعت رانندگی یک ربعی استراحت میکردم تا رسیدیم سیرجان همه چی اکی و خوب بود. اونجا شام خوردیم رفتیم هتل بگیریم.
صاحب فست فود و همسرش نداشتند و به زور مارو بردن منزلشان، البته ناگفته نماند در این ۲۵ سال زندگی در کیش تو همه شهرها دوست پیدا کردم و بینظیرترین و خونگرمترین و با معرفتترین مردمان را داریم … خلاصه صبح ساعت ۸ زدیم بیرون، قبل از حرکت با چند تا از لندیکرافتهای داخل بندر آفتاب و چارک تماس گرفتم و باز مجددا چک کردم هوا قابل تردد جهت شناورها باشد. اگر سری به گروه و کانال های خبری مرتبط با حرکت شناورها بزنید متوجه خواهید شد آخرین حرکت شناور خودرو بر ساعت ۱۷ یا دقیتر ۱۷/۳۰ دقیقه هست و بندرآفتاب هم که مثل بچه یتیم ها هست. با اینکه ۱۸ کیلومتر دریایی فاصله با جزیره دارد و نصف زمان تردد از چارک به کیش زمان میبرد ولی معمولا خیلی کمتر به مسافران پیشنهاد داده میشود و حس میکنم شاید یک دهم چارک هم شناور خودرو بر داشته باشد. به هر جهت با سرعت مطمئنه راس ساعت ۳ رسیدیم چارک و همان لحظه رفتم روبروی اسکله دیدم همه از دم بستند شکر خدا یکنفر آدم تو شهر نبود. مجبور شدم رفتم خروجی پشت بندرگاه یک آقای فوق العاده خوش اخلاق و سیه چرده بهم گفت برو فلان جا ورودی بزن سریع برگرد الان شناور میره سریع برگشتم دم کیوسکی که گفته بود بعد از چند دقیقه ایستادن تو گرما چشمامو مثل گربه ها مظلوم کردم یک آقای جوانی به اندازه یک وجب کمتر پنجره را باز کرد گفت ظرفیت تکمیل هست گفتم آقا تورو خدا من ۷ ساعت رانندگی کردم و دیروز هم کامل پشت فرمان بودم یک کاری بکن گفتش جا نیست. گفتم چیکار کنم بعدی بفرست گفت ساعت پنج و نیم هست گفتم خب ثبت نام کن گفت منتظر باش خلاصه از ساعت سه و ربع تا چهار منتظر موندم. گفتم آقا منو ثبت کن برم حداقل یه چیزی بخورم گفتش تا خودروها زیاد نشود نمیتونم ساعت شد پنج و نیم و ماشین یکسره درجا کارمیکنه و تا حالا ۳ تا ماشین دیگر اضافه شدند رفتم گفت هنوز اعلام نکردند ساعت شد ۶ و ۷ و ۸ و ۹ شب بعد از چند بار پیاده شدن و صحبت شروع کرد به ثبت نه و نیم شب هنوز ماشین روشن و درجا کولر به خانمم گفتم دیگه تموم شد رفتیم داخل و مانند گذشته در چهارراه چه کنم گیر کردم و همه پشت من پیاده شدم از ماشین عقبی پرسیدم کدوم شناوره، گفت من اولین بار دارم زمینی میام کیش .. منم که خلاصه جهت آبروداری گفتم مشکلی نیست الان پیداش میکنم خلاصه سرتان را درد نیاورم اسم شناور داخل بلیط بود اینور و آنور یافتیم …
بماند، ساعت ده شب یک آقای محترمی از شناور اومد گفت برو داخل ماشین و فرمان می داد، کج کردم، اینوری کردم، اونوری کردم. گفتم جان مادرت بذار من خودم برم عجله نکن ماشین سنگینه خلاصه با هزارتا بدبختی رفتم تو شناور البته اگزوزم هم شکست .. من چون حرفه ای شدم با یک فرمان رفتم جایی که گفتند چون حساسیتشان بابت حتی یک سانتیمتر را میدونم، دقیق پارک کردم .. یک پژو بنده خدا چهار بار زد به سپرم بسکه عقب جلوش کردند خلاصه ساعت ۱۲ بامداد، شناور پس از ۳ ساعت که خودروها آمدند و کاملا تکمیل شد حرکت کرد. مدیون نشم، حتی جای پیاده شدن و جای باز کردن درب ماشین را هم نداشتم. راه افتاد و پس از آنکه دم چند لاک پشت عزیز و زحمتکش خلیج همیشگی فارس را گرفتیم تا سرعتمان بیشتر شود به کیش رسیدیم و در مسیر گلاب به رویتان چندبار هم ماشین بغلی استفراغ کرد ولی هر چقدر هم سختی داشت مهم این بود که ما رسیدیم و ۷ خوان دیگر تمام شد که یک سورپرایز هم در پارکینگ خانه اتفاق افتاد که بعداً میگم… والبته مشکلاتی که نگهداری یک خودرو ایرانی در جزیره کیش دارد. از استهلاک بالا به علت شرایط آب و هوایی و نبود تعمیرگاه و قطعه گرفته تا جریمه هایی که باید بابت نگهداری آن پرداخت…
- نسرین فائق
- کد خبر 35755
- اخبارکیش , طنز
- بدون نظر
- پرینت